خلاصه داستان قسمت بیستم سریال نوبت لیلی

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> <a href='/last-search/?q=بیستم'>بیستم</a> <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=نوبت'>نوبت</a> <a href='/last-search/?q=لیلی'>لیلی</a>

سریال نوبت لیلی به کارگردانی و تهیه کنندگی روح‌الله حجازی ساخته شده است که خلاصه داستان قسمت بیستم آن را در این مطلب مطالعه می کنید. این سریال هر هفته دوشنبه ها ساعت 20:00 از پلتفرم نماوا پخش خواهد شد.

قسمت بیستم سریال نوبت لیلی

لیلی با امید تماس گرفته است و از او درباره نمایشنامه سوال می پرسد و می گوید تو این چیز ها را از کجا فهمیدی و گمان می کند کتاب قیروانی را خوانده است که او می گوید همه این ها را میزان پاک، خریدار ویلای شما بهم گفت که لیلی در اوج بهت خداحافظی می کند و تو فکر فرو می رود...
همایون به سرعت در بیابان می راند که کمی جلو تر پسر بچه ای یک گردن بند شبیه به گردن بند آرش به کردنش می اندازد و جلوی او را می گیرد که همایون پیاده می شود و می فهمد یک ماشین آن جا تصادف کرده و بعد از تمام شدن دیدنش، پسر بچه را سوار می کند...
پسر بچه که همان آرش است، پیش هیران رفته است و هیران او را به خاطر این که برای کمک رساندن به دایه اش کلی تلاش کرده، تشویق می کند و یک برگ درخت نشانش می دهد و می گوید این به ما سیگانی ها قدرت میده و یک قوطی به او می دهد و می گوید از حالا به بعد نیازت میشه...
هیران پیش دایه می رود و شروع به قربان صدقه رفتنش، می کند و از این که بی احتیاطی کرده و به جای هواپیما، ماشین به دنبالش فرستاده که دایه آرامش می کند و بعد از او آرش پیشش می رود...
دایه سعی می کند، گردن بندی که از مادرش داشته و در تصادف بهش داده بود را ازش بگیرد که آرش میگه مراقبشم و به کسی هم نمی دمش....
دایه ازش می پرسه چرا با این ها فارسی حرف نزدی که آرش میگه دوستشون ندارم ولی دایه میگه فردای روزی که من نباشم اینا تنها کس و کار های تو هستند و هم خونتن...
همایون و لیلی به اتاق بلقیس رفته اند و همایون فرضیه جهان موازیشو با تجربه ای که در رومان دره داشته برای لیلی تعریف می کنه که لیلی از دست حرفاش عصبی میشه و او را با کشفیاتش تنها می گذارد...
رفعت به خانه آن ها رفته است و درباره ماجرای دزدی با آن ها حرف می زند که از پرتو به میزان پاک می رسد و لیلی با فهمیدن این که اسم او عادل است، عصبی اسم او را تکرار می کند و از خانه بیرون می زند...
آرش پیش هیران است که لیلی باهاش تماس می گیرد ولی آرش جواب نمی دهد و هیران هم نگاه معنا داری بهش می اندازد، فاخر همان لحظه از راه می رسد و چند دسته پول به هیران نشان می دهد و می گوید بدهی اش هم داد که هیران میگه این پول برای آرش و می خوام تا تو این مدت عشق و حال کنه ....
آرش از این همه مهربونی هیران شک کرده است که هیران میگه چیزی پشتش نیست و من همه چیز و بهت گفتم، می تونی بری و برگردی، می تونی هم برنگردی ولی اون موقع همه چیز گردن خودته و باید تاوانشو بدی...
آرش در سکوت به او نگاه می کند که او می گوید بلند شو با هم بریم پیش آقای میزان پاک تا شاید معمای قتل پدرت معلوم بشه...
میزان پاک در خانه اش نشسته است که از سر و صدای آن ها متوجه آمدنشان می شود و خیلی عادی روی یک مبل می نشیند تا آن ها به داخل بروند...
هیران مستقیم سر اصل مطلب می رود و ماجرای دزدی خانه همایون و کشتن سگ آرش را به میان می کشد و می گوید امانتی من را بهم پس بده ولی میزان پاک مقاومت می کند که هیران به فاخر علامت میده عود ترس و روشن کنه که میزان پاک میگه من با وحشت می میرم ولی لام تا کام حرف نمی زنم ولی هیران کار خودش را می کند، آرش سعی می کنه جلوی او را بگیرد که موفق نمی شود و میزان پاک با ترسش رو به رو می شود...
لیلی به ویلا رفته تا میزان پاک را ببیند که او آن جا نیست...
آرش جنازه بی جان میزان پاک را جا به جا می کند تا مرگ تو عادی جلوه کند و بعد از برداشتن تعدادی وسایل از خانه اش بیرون می رود.
امید، لیلی را به خانه میزان پاک می برد تا او را ببیند که هر دو با جنازه اش رو به رو می شوند، امید از مرگ او حسابی جا خورده است ولی لیلی از مردن او خوشحاله و میگه بیشتر از این ناراحتم که چرا خودم نتونستم بکشمش و امید را هم آدم او خطاب می کند و می رود...
لیلی با آرش تماس گرفته و از او می خواهد، همدیگر را ببینند و با هم حرف بزنند...
دختر بهرام گور هم چنان مادرش را در بند نگه داشته است که رفیع او را می بیند و گمان می کند که او خانم صاربان از کارمند های میزان پاک است ولی همسر بهرام گور خفه شویی نثارش می کند و ازش رو می گیرد....
آرش در پاتوقش تمام چیز هایی که از خانه میزان پاک آورده را می بیند و اصلا حال خوشی ندارد، از طرفی دیگر لیلی هم دست خط میزان پاک با نوشته اول کتاب نوبت لیلی مطابقت می دهد و گریه می کند...
فاخر و آرش با هم یک جا رفته اند و آرش به او می گوید میزان پاک سیستم امنیتی خانه اش را از طریق این شرکت خریده است و فقط هم خودشون می تونن اون سیستم و باز کنن که فاخر میگه تو تمام سیستم ها را از کار افتاده بدون و باید با هم به اون جا بریم که آرش ازش تعریف می کنه و او کلی ذوق می کند...
آرش و فاخر با هم به همان جایی که قرار بود بروند و نگران سیستم امنیتی شان بودند، رفته اند و آن جا را می گردند، آن دو به دنبال نقاشی هستند که یک هو چشمشان به کلی وسیله می افتد که در میان آن ها نیمه نگارگری هم هست و آرش بلافاصله با هیران تماس می گیرد تا به آن جا برود و نگارگری را بگیرد...
لیلی در حیاط خانه نشسته است
رفیع، دختر بهرام گور را پیش خانم صاربان برده است تا شباهت او به مادرش را ببیند، دختر بهرام خیلی رو و ساده با او حرف می زند و می گوید من از جهان دیگری آمده ام و بحث چاقو و لیلی را تعریف می کند که خانم صاربان می گوید من هم می دونم چاقوت کجاس و هم می دونم کدوم لیلی رو باید بکشی ولی قبل از این کار باید نصف نگارگری که من دارم و برام بیاری که دختر قبول می کند و می گوید هستم...

نوشته خلاصه داستان قسمت بیستم سریال نوبت لیلی اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 8 شهريور 1401 ساعت: 15:34