خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای ارثیه از شبکه پنج

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> <a href='/last-search/?q=چهارم'>چهارم</a> <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> <a href='/last-search/?q=کره'>کره</a> ای <a href='/last-search/?q=ارثیه'>ارثیه</a>

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای ارثیه از شبکه پنج را می خوانید، با ما همراه باشید. داستان سریال ارثیه درباره زندگی یک نقاش معروف است که برای تولدش قصد دارد، خانواده اش را دور هم جمع کند. این نقاش که از بیماری خاصی رنج می‌برد، فکر می‌کند این آخرین تولدش است. فردا روز تولد او به طرز مشکوکی فوت می‌کند و همه مظنون به قتل او هستند.

قسمت چهارم سریال کره ای ارثیه

بیدنا به کنار همسر فعلی پدرش رفته است و از او درباره بیماری پدرش سوال می پرسد، زن باباش از جواب دادن طفره میره و میگه تو میخوای یه جوری وانمود کنی که من به پدرت توجه نداشتم، درست همان لحظه پلیس ها به سراغ بیدنا می روند و سرنگ را بهش نشان می دهند و او را با خودشان می برند...
مادر بیدنا به همراه آن مرد از زندان آزاد شده که همان لحظه بیدنا و مامور ها هم از راه می رسند، مادر بیدنا به دنبالش می دود و با فهمیدن ماجرا عصبی به خانه می رود و اول از همه دوباره به سراغ زن همسر سابقش میره و بهش میگه مطمئنم تو براش پاپوش دوختی که او از جاش بلند میشه و مادر بیدنا را هل می دهد و می خواهد برود که مادر بیدنا باز به سمتش می دود اما باز هم خودش می افتد و بعد از بلند شدن از جایش کمی چرت و پرت می گوید و می رود...
او در خانه همه را زیر نظر دارد و دنبال این است تا بفهمد که چه کسی سرنگ را داخل کیف بیدنا گذاشته است...
پلیس ها از بیدنا بازجویی می کنند اما او می گوید که من پدرمو نکشتم ولی به نظر میاد که پلیس ها حرف هایش را باور ندارند...
زن بابای بیدنا در اتاقش پای لپ تاپ نشسته و به نظر میاد که چیزی می نویسد...
خانم پارک هم در آشپزخانه ظرف می شوید و از عموی بیدنا درباره این که چه اتفاقی برای بیدنا میوفته و وضعیت ارثیه چی میشه، ازش سوال می پرسد که به جواب مورد علاقش نمی رسه و به سراغ همان پسری که مجبورش کرد، این کار را انجام بدهد، می رود...
همه اعضای خانه مشغول غذا خوردن هستند که بیدنا به خانه می رود، خانم پارک از دیدنش شوکه می شود و با صدای بلند اسمش را صدا می کند و مادرش هم به سمتش می دود و او را بغل می کند...
بیدنا سر میز شام می رود و شروع به حرف زدن می کند، به آن ها می گوید که اثر انگشت روی سرنگ معلوم شده است و قیافه اعضای خانه را زیر نظر می گیرد...
خانم پارک مشغول جا به جایی زباله ها است که بیدنا به سمتش میره و با ترسوندنش او را مجبور به حرف زدن می کند، ولی خانم پارک خودش همه چیز را گردن می گیرد و بیدنا هم میگه ممکنه تو رو به پلیس لو بدهم...
بیدنا همه اعضای خانه را جمع کرده است و شروع به تعریف ماجرای خوب شدن بیماری پدرش می کند، دوست آقای یو و همسر آقای یو قبول می کنند که این موضوع را می دانستند اما هر کدام بهانه ای می آورند تا خودشان را تبرعه کنند...
پلیس ها به خانه آقای یو رفته اند و می گویند، علت فوت آقای یو، آلرژی به خوردن قرص خواب بوده است و نیکوتین هم بعد از مرگش بهش تزریق شده...
زن بابای بیدنا به پلیس ها میگه که همسر من هیچ وقت قرص خواب نمی خورد و دوست نداشت که از طریق قرص خوابش ببرد... مادر بیدنا هم که به او یک قرص خواب داده بود، حسابی ترسیده اما جیزی نمی گوید که پلیس ها میگن مقدار دارو، معادل ۵ قرص ۱۰ گرمی یا بالعکس بوده است که باعث جا خوردن او می شود...
یکی از بازجو ها به سراغ بیدنا رفته و ازش می پرسه تو چیز بیشتری می دونی که او میگه دوستش کاملا می دونسته پدر من معالجه شده و حدود یک ماه پیش، تشنج کرده بوده و از آقای پلیس خواهش می کنه تا به بررسی هاشون ادامه بدهند....
مادر بیدنا در اتاق خواب مشغول گریه است که بیدنا به داخل می رود و علت حالش را جویا می شود... مادر بیدنا میگه من از اومدن تو خوشحالم و به خاطر همین گریه می کنم که بیدنا باور نمی کند و پا پیچش می شود ولی اون میگه گریه کردنم هیچ دلیلی نداره و دلم می خواد که گریه کنم...
بعد از گذشت مدتی، مادرش به سمتش می رود و به او نامه ای که روز تولد آقای یو دریافت کرده بود را می دهد، بیدنا حدس می زنه که او قرص خواب به پدرش داده و به هم می ریزد و رو به مادرش میگه فعلا هیچ کاری نکنه تا درباره این موضوع تحقیق کنه...
بیدنا تنهایی در حیاط نشسته و کودکی اش که دل تنگ پدرش بوده و مادرش او را به دیدنش نمی برده را به خاطر می آورد...
عموی بیدنا به همراه دخترش و دوست آقای یو و آن پسر جوان درباره بیدنا و خانم جیا مادرش حرف می زنند که بیدنا از راه می رسه و آن ها بهش میگن اگر می خواب بی گناهی خودت و مادرت را ثابت کنی، ارثیه را به ما ببخش، اما او میگه هرگز این کار را نمی کنم و می رود...
عموی بیدنا این بار پیش بازجو های پرونده رفته و این بار تمام شکش را به بیدنا نسبت می دهد و مشخصه که قصد داره حسابی برای او دردسر درست کنه....
بیدنا به آشپزخانه رفته است و با گوش پاک کن روی ظرف ها می کشد تا آن ها را به آزمایشگاه بدهد و از سالم بودن غذا ها اطمینان پیدا کند...
او گوش پاک کن ها را در دسترس گذاشته است که خانم پارک به داخل اتاقش می رود و آن ها را جا به جا می کند ولی بیدنا با زرنگی تمام دستش را رو می کند و او را مجبور به حرف زدن می کند، بعد از اتمام حرف هایشان، بیدنا به اتاق زن بابایش می رود و او را به بهانه حرف زدن از اتاقش بیرون می کشد...
بعد از بیرون رفتن آن دو، خانم پارک با غر غر به سمت اتاق زن بابای بیدنا می رود و زیر لب میگه حالا این بچه یه آتو از من گرفته و ازم می خواد چه کار هایی که بکنم...
بیدنا شروع به حرف زدن با زن باباش می کند و می گوید می خواهم به خاطر اهانتی که به شما کردم، ازتون عذر خواهی کنم اما او میگه نیازی نیست و به داخل خانه بر می گردد که بیرون اومدنش از اتاق همسر آقای یو مساوی میشه با سر رسیدن او ...
خانم پارک بی هیچ حرفی به سمت حیاط میره تا کاغذ هایی که از اتاق او پیدا کرده را به بیدنا نشان بدهد...
بعد از تاریک شدن هوا، بیدنا درباره نامه ای که مادرش روز تولد پدرش دریافت کرده حرف می زند و باقی افراد هم اعتراف می کنند که آن را دریافت کرده اند، نامه برای همه اعضای خانه به جز بیدنا فرستاده شده است که چند نفر با خودشون می گن حتما همه این ها کار تو بوده و ما به خود تو شک داریم...
عموی بیدنا به همراه آن پسر جوان در حیاط درباره بیدنا حرف می زنند و عموش میگه هیچ جوره نمی تونم اجازه بدم او غثر در برود و باید کاری کنم...
بیدنا غرق در خواب است که کابوس می بینه کسی قصد کشتن او را دارد و از خواب می پرد، بیدنا برای خوردن آب به آشپزخانه می رود که کسی توی سرش می کوبد و او بی جون روی زمین می افتد و خون از سرش جاری می شود....

نوشته خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای ارثیه از شبکه پنج اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 119 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1401 ساعت: 20:27