نگاهی به فیلم «دوزیست»؛ بازنده‌های تهِ دنیا

ساخت وبلاگ
موتیف ابتدایی دوزیست، ضعیف نیست. شاید ایده‌ای جذاب هم باشد! استعاره خوبی برای عنوان فیلم، انتخاب شده است. این استعاره، توانایی تعمیم و گسترش به تک‌تک اجزاء، نمادها، نشانه‌های بصری و تاروپود فیلم را دارد. حتی زمینۀ پیچیده‌تر شدن روابط آدم‌ها را فراهم می‌کند، یا گریز به مُعما (المان‌های؛ گاوصندوق و ورود ناگهانی دختر مرموز) که بستری برای تنش دراماتیک است!مشکلِ این فیلم، رویکردی «خودآگاهانه» است؛ میلِ به ضعیف بودن، سطحی‌نگری، عشقِ «فیلمفارسی»، ساده‌انگاری، کلی‌بافی و سرهم‌بندی ماجراست.همه این‌ها، ناگهان از سوی کارگردان، تقویت و به فیلم تزریق می‌شود. انگار، وسطِ راه به نتیجه دیگری رسیده‌اند؛ بالاخره، ایده پول نمی‌شود! فیلم، فقط باید بفروشد، راه چاره‌ای، جز تسلیم در برابر گیشه نیست!بی‌شک دوزیست می‌توانست؛ راهِ درست‌تری را برود. پرداخت عمیق‌تری، داشته باشد. مخاطبان گسترده‌تری (غیر از تماشاگر عام) را جامعۀ هدف خود بداند. همه‌چیز در تفسیر «استعاره» نهفته است، با این کلمه می‌توان جوهره ذهن و زبان کارگردان را کاوید. استعاره «دوزیست» در آغاز درست تعریف می‌شود. ذاتِ آدم‌های فیلم را نشانه می‌رود. شخصیت‌ها، بنابر منطق دالی و مدلولی تعریف، یا دچار دگردیسی نمی‌شوند. آن‌ها طبق «الگوی استعاری دوزیست» ساخته‌وپرداخته می‌گردند. آدم‌ها در ظاهر، عادی به نظر می‌آیند، اما در اصل، شخصیتِ واقعی خود را نشان نمی‌دهند. مثلاً در ظاهر شیک و با پرستیژند، اما درواقع دزد هستند. این دوگانگی، بسیار جای پیشروی دارد.اگر روی این گزاره، بیشتر تأکید می‌شد، آن‌ها ژرف‌ساخت شخصیتی پیدا می‌کردند. حتی راهِ رسیدن به مدلِ کارل یونگیِ «شادو – Shadow » برایشان باز است! «شادو» را می‌توان به‌عنوان چهارمین سازه شخصیتی انسان (البته پیچیده‌ترین) پذیرفت؛ یعنی، لایه‌ای که به سه بُعد فرویدی (ناهوشیار، هوشیار، منِ برتر) می‌پیوندد.این کلمه را می‌توان در معنای عمومی به «سایه» ترجمه کرد. ولی واژه فارسی سایه، روح کلامِ یونگی را نمی‌رساند! سایه، چیزی بیرونی است. تفسیر خودِ کارل یونگ، جلوه بیرونی ندارد. او در تفسیر شادو از واژگان انکار و پنهان کردن، استفاده می‌کند. این کلمات بر مسئله‌ای درونی، دلالت دارند. شادو درواقع حفره‌ای عمیق در شخصیت انسان است. بنابر برداشت یونگ، کسی که همواره، خودش را خوب می‌داند، یک چاه پُر از بدی در شخصیتِ خود دارد. امان از روزی که این چاه؛ این حفره تاریک شخصیتی، نمایان شود.البته شخصیت‌های فیلم دوزیست تا این حد پیش نمی‌روند. احتمالاً، کارگردان چیزی هم درباره شادو، نشنیده است. بی‌شک، اگر شخصیت‌هایش، این مسیر را ادامه می‌دادند، راهی شِبِه «کایزر شوزه» ای را می‌رفتند. ضدقهرمان «مظنونین همیشگی» پرسونایی دوگانه ارائه می‌دهد. شخصیتی که به مثبت بودن، تظاهر می‌کند، اما مغزِ پشت پرده نقشه‌های شیطانی است. نمونه‌ها زیاد است. کاراکتر اکسپرسیونیستی دکتر کالیگاری، از نخستین‌هاست؛ یا جک تورنسِ نویسنده (جک نیکلسون) در «درخشش- The Shining» از استانلی کوبریک، مثال دیگری است. سینمای ایران هم کمابیش، چنین شخصیت‌هایی دارد؛ اما موردِ مشهور شوزه (با بازی کوین اسپیسی) نمونه‌ای مشهور، عمومی و گویاتر است؛ گویایِ بُعد شادویی، انکار شده، پنهان گشته و ترسناکِ انسان است.بااین‌حال، استعاره دوزیست (سوای آدم‌ها) می‌توانست از پتانسیلِ محیط، استفاده کند، روی دیگر فضا و مکان را نشان دهد. حتی اشیاء و عناصر محیطی را بنابر قاعده «دوگانگی» معرفی کند. تصویری از بُعد پنهان اشیاء و عناصر دیداری سینمایی را نشان دهد. لوکیشن (کاراژ جنوب شهری) استعداد خوبی در این زمینه دارد؛ اما مکان در نگاهِ دوربین، خنثی و مُرده است. اشیاء دِمُده، قراضه و «سپری شده» اند. گردوخاک فراموشی بر همه‌چیز، نشسته است. درحالی‌که؛ همه‌چیز می‌توانست «دو رو» داشته باشد؛ چیزی که در ظاهر، می‌بینیم؛ و واقعیتی که پنهان است!سرانجام، کارگردان با بیان سینمایی استعاری چه می‌کند؟ او درست در لحظه‌ای که باید ایده را گسترش دهد، می‌ایستد. یا حتی بیان سینمایی را به ریشخند می‌گیرد. خیلی عمدی، ذهن تصویرساز مخاطب را به حاشیه می‌راند. بین خود و مخاطبش، دیوارِ بیگانگی می‌کشد. به‌راستی وقتی عنوان فیلم دوزیست است؛ نیازی به نشان جانوران دوزیست وجود دارد؟ برزو نیک نژاد، تکنولوژی مدرن سینمایی را تا زیر آب (نمای قورباغه) می‌برد. لابد، ناخودآگاه به یاد نماهای زیرِ آب «نجات سرباز رایان» اسپیلرگ هم می‌افتد. چه‌بسا که حس و ژست اسپیلبرگی هم در آن لحظه به او دست بدهد!احیاناً با این کار (نمای وزغ زیر آب) می‌خواهد مقداری فهم و درک ما به بازی بگیرد. سرِ شوخی را باز کند، یا سربه‌سر تماشاگر بگذارد! تماشاگری که در این فیلم از کارگردان، جلوتر است. این یک انحطاط یا ابتذال زبانی نیست. ویران کردن خودآگاهانۀ زبان سینمایی است.همه، درباره واژه دوزیستان در کتاب علوم دبستان، خوانده‌اند. بعدها بزرگ شده‌اند، از چیزی به نام ادبیات سر درآورده‌اند. اینکه؛ کلماتی در معنایی غیر از خود به کار می‌روند. شاعرانی این استعاره‌ها را ساخته‌اند، حتی فقط بحث زبانِ پیشرو شعر، نیست. زبان کوچه و بازار هم، ظرفیت بالای استعاری دارد. ادبیات محاوره سرشار از استفاده از واژگانی به‌جای واژگانِ دیگر است؛ اما کارگردان، به این فرآیند بی‌توجه است. او برای تماشاگری که معنی فیلم را می‌داند، تصویر قورباغه را نشان می‌دهد!اینجاست که کارگردان از تماشاگر و فیلم خود، عقب می‌ماند. انگار او، میل به تک‌بعدی شدن را آگاهانه می‌پذیرد. علاقه‌اش به روایت ساده و دم‌دستی را دنبال می‌کند؛ بنابراین، فیلم از هسته مرکزی خود منحرف می‌شود. رنگ و لعابی عامه‌پسند می‌یابد، یا به فیلمفارسی تنه می‌زند. هرچند همه مؤلفه‌های فیلمفارسی (بنابر نظریات دکتر کاووسی) در این اثر نیست. بیشتر از همه، عطا؛ شخصیت محوری داستان (جواد عزتی) مدلِ کاراکتر فیلمفارسی دارد. همچنین، سکانس دعوای عطا با مجتبی (پژمان جمشیدی) کپی برابر اصل است. آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 20 شهريور 1401 ساعت: 12:59