برداشت داغ: سری Saints Row کجای راه را اشتباه رفت؟

ساخت وبلاگ
در سری مطالب «برداشت داغ» قصد داریم از زبان یاتزی کروشو (Yahtzee Croshaw)، یکی از منتقدان و طنزپردازان باذکاوت و پرسابقه‌ی عرصه‌ی گیم، یک سری برداشت جنجالی از وضعیت روز صنعت گیم داشته باشیم و ببینیم اگر اشکالی در صنعت گیم وجود دارد، ریشه‌ی آن به کجا برمی‌گردد. با ما همراه باشید. اگر در پروسه‌ی ویرایش این مطلب دخالتی صورت نگرفته باشد، تیتر عوضی‌مابانه و کلیک‌خور آن باید این باشد: سری سینتز رو کجای راه را اشتباه رفت؟ (Where Saints Row Went Wrong). طبق رسم تمام مطالب عوضی‌مابانه و کلیک‌خور، پیش از این‌که من جواب سوال مطرح‌شده در تیتر را بدهم، پنج دقیقه درباره‌ی تمام حواشی مربوط به آن وراجی خواهم کرد. چون قبل از هر چیزی می‌خواهم توضیح دهم که سینتز رو کجای راه را درست رفت. سینتز رو واقعاً داشت خوب پیش می‌رفت. شاید بتوان گفت برای مدتی طولانی‌تر از مجموعه‌های دیگر داشت خوب پیش می‌رفت. فقط سینتز رو جدید است که گند بالا آورده و نقدهای منفی دریافت کرده است. بنابراین اجازه دهید به‌شکل فهرست‌وار تمام کارهای درستی که این مجموعه در حال انجامشان بود توضیح دهم. شماره‌ی ۱: سینتز رو در جهت مخالف با جی‌تی‌ای شنا کرد بحث‌های زیادی درباره‌ی این‌که چه‌کسی مفهوم گیم‌پلی سندباکس را ابداع کرد وجود دارد. از همان روزهای اول تاریخ گیم، بازی‌هایی چون الیت (Elite) و آلتیما (Ultima) به بازیکن اجازه دادند هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد. ولی به‌نظرم جی‌تی‌ای (GTA) اولین بازی سندباکس «متحول‌کننده» بود. تمرکز این بازی این بود که یک شهر واقع‌گرایانه‌ی قشنگ ایجاد کند که پر از سیستم‌های مرتبط به یکدیگر و شخصیت‌های غیرقابل‌بازی فعال بود و به شما اجازه دهد در این شهر شلوغ‌بازی اساسی راه بیندازید و ردی از جسد و انفجار را پشت‌سرتان به جا بگذارید. همچنین جو و زمینه‌ی داستانی بازی نیز اغراق‌آمیز و بازیگوشانه بود و تناسب درستی با محتوای آن داشت. این روند تا نخستین موج بازی‌های سه‌بعدی جی‌تی‌ای – یعنی جی‌تی‌ای ۳، شهر فساد (Vice City) و سان‌آندریاس (San Andreas) – ادامه پیدا کرد، ولی پس از جی‌تی‌ای ۴ مجموعه دستخوش تغییر شد. از همان سان‌آندریاس و داستانش که درباره‌ی درون‌مایه‌هایی چون نارضایتی جوانان رنگین‌پوست از وضعیت آمریکا بود، مشخص بود که این مجموعه دارد به سمت جدی‌تر شدن پیش می‌رود، ولی جی‌تی‌ای ۴ محصول کاملی از واقع‌گرایی افسرده‌کننده‌ی زمانه‌ی خود بود. البته این بازی هم جنبه‌های بازیگوشانه داشت، مثل اسم مغازه‌ها و فروشگاه‌هایی که همه جناسی احمقانه و مبتذلانه بودند، ولی داستان بازی سرشار از درون‌مایه‌های سنگین و شخصیت‌های احساسی بود و موتور فیزیکی واقع‌گرایانه‌ی جدید داشت. دیگر مشخص بود که تمرکز تجربه‌ای که بازی می‌خواست فراهم کند این نبود که سوار بر ماشین ملت را زیر بگیرید و حال کنید. سینتز رو در زمان انتشارش در کنار بازی‌هایی چون جنایت واقعی: خیابان‌های لس‌آنجلس (True Crime: Streets of LA) و راه فرار (The Getaway) جزو کلون‌های جی‌تی‌ای به حساب می‌آمد، ولی سازندگان آن در حدی باهوش بودند که پی ببرند گرایش مجموعه به واقع‌گرایی پس از جی‌تی‌ای ۴ خلائی به جا گذاشت. این خلاء هم متعلق به بازی‌های سندباکس سبک‌سرانه‌ی جنایی بود که قرار نبود خود را زیاد جدی بگیرند. سینتز رو ۲ دقیقاً چنین بازی‌ای بود. بازی کردن در نقش رهبر مضحک گروه خلاف‌کاری که یک شهر را تصاحب می‌کرد و به خانه‌ی مردم مدفوع مایع پرتاب می‌کرد اصلاً واقع‌گرایانه نبود، ولی این کارها در مقایسه با بردن پسرعموی چاق‌تان به بولینگ بسیار مفرح‌تر بودند. توجه داشته باشید که من در حال نقد کردن از جی‌تی‌ای ۴ نیستم. من این بازی را دوست دارم. در واقع به نظرم جا دارد بیشتر به آن بها داده شود. این بازی بسیار غوطه‌ورکننده است و کیفیت نویسندگی بالایی دارد و نیکو بلیک هم یکی از شخصیت‌های اصلی موردعلاقه‌ی من در دنیای گیم است، ولی در کنار این‌که بعضی‌وقت‌ها دلمان می‌خواهد دست زیر چانه بزنیم و درباره‌ی درون‌مایه‌های سنگین تفکر و تعمق کنیم، بعضی‌وقت‌ها هم دلمان می‌خواهد مدفوع به خانه‌ی یک بنده‌خدایی بپاشیم. لازم است هردو نیاز برطرف شوند و سینتز رو داشت به‌خوبی نیاز دوم را برطرف می‌کرد. شماره‌ی ۲: سیستم شخصیت‌سازی بسیار خوب سیستم شخصیت‌سازی بسیاری از بازی‌ها به شما اجازه می‌دهد حتی زاویه‌ی پُل بینی و فضای خالی زیر ابروی شخصیتی را که دارید می‌سازید تعیین کنید، ولی در سینتز رو این سیستم صفای دیگری دارد. هر بار که یکی از بازی‌های سینتز رو را بازی می‌کنم، شخصیتی یکسان را بازتولید می‌کنم. او جوانکی رنگ‌پریده و لاغر است که موی حنایی و چشم‌های جنون‌آمیز خیره دارد و هر بار که گزینه‌های موردنظر در مغازه‌های لباس‌فروشی را باز می‌کنم، همیشه مثل ریدلر (Riddler)، شرور بتمن، به او لباس می‌پوشانم: یعنی یک کت‌وشلوار رنگارنگ و کلاه شاپوی همرنگ. لازم به ذکر است که او با لهجه‌ی کاکنی صحبت می‌کند. در ذهن من اسم او اسپایدر است. اخیراً داشتم سینز رو ۴ را از اول بازی می‌کردم و همسرم – که او هم سینتز رو دوست دارد – برای مدتی اسپایدر را در حال غوغا به پا کردن در شهر تماشا کرد و بعد خاطرنشان کرد که مشاهده‌ی شخصیت اصلی اشتباهی در این بازی‌ها چقدر عجیب است. چون او هم همین کار را انجام می‌دهد. او هم شخصیت اصلی مخصوص به خود را دارد و در بازی‌های سینتز رو همیشه در نقش او بازی می‌کند. بیشتر کسانی که باهاشان درباره‌ی بازی صحبت کرده‌ام نیز شخصیتی یکسان دارند. سینتز رو کاری انجام می‌دهد که باعث می‌شود در مقایسه با بازی‌های دیگر وابستگی بیشتری به آواتارمان در بازی پیدا کنیم. در مقام مقایسه سری بازی‌های دارک سولز را در نظر بگیرید: در این بازی‌ها به محض این‌که شخصیت‌مان کلاه‌خود سرش می‌گذارد، یادمان می‌رود چه شکلی بود. نظریه‌ی شخصی من این است که با این‌که شخصیت اصلی سینتز رو قابلیت شخصی‌سازی بسیار بالایی دارد، ولی برخلاف شخصیت‌های ساخته‌شده در بازی‌ آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 70 تاريخ : شنبه 26 شهريور 1401 ساعت: 16:17