خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال نوبت لیلی

ساخت وبلاگ

<a href='/last-search/?q=قسمت'>قسمت</a> 22 <a href='/last-search/?q=سریال'>سریال</a> نوبت لیلی

سریال نوبت لیلی به کارگردانی و تهیه کنندگی روح‌الله حجازی ساخته شده است که خلاصه داستان قسمت 22 آن را در این مطلب مطالعه می کنید. این سریال هر هفته دوشنبه ها ساعت 20:00 از پلتفرم نماوا پخش خواهد شد.

قسمت 22 سریال نوبت لیلی

حیران و فاخر عکس های آرش و لیلی را با هم می بینند که حیران میگه حق داره هوش و حواس از سرش پریده اما حیف که عشقشونموندگار نیست و سیگار روشن می کند...

فاخر میگه آرش هنوز سر پنجه است و شروع به گفتن درباره گیاه خواری دایناسور ها می کند و حیران هم میگه می خوام این کار و بهتیاد بدم که او خوش حال میشه و میگه فکر کردم فقط به آرش یاد می دید و او میگه حالا که آرش سر به هوا شده، بهتره یکی دیگه هم بلدباشه تا بعد من بچه ها لنگ نمونن...

فاخر خوشحال میشه و حیرا هم برای مرحله اول میگه باید این کاغذ ها را خورد کنی و انقد بکوبیش تا پودر بشه و باقی مراحل را هم بعدابهت می گم...

فاخر هم چشم می گوید که او میگه منم همراه آرش و دایه میرم و با تاکید ازش می پرسه مطمئنی دایناسور ها گیاه خوار بودند یا نه کهفاخر خیلی جدی میگه بله...

حیران مشغول کار است که فاخر سر جایش می نشیند و شروع به کوبیدن می کند...

لیلی در خانه از تارا سوزن می خواد تا به خودش بزنه و گمون می کنه که همه اینا یه خوابه و گریه کنان به تارا میگه من وقتی از خونه رفتمبیرون هیچی این شکلی نبود، تارا کلافه به سمتش میره که او میگه الان وقت دست انداختن من نیست و سعی می کنه با مینا حرف بزنه تاحرفاش و به تارا ثابت کنه ولی مینا میگه من از وقتی باهات آشنا شدم تو همیشه گفتی یه خواهر زاده داشتی که سر زا رفته...

لیلی گریه کنان به داخل اتاقش میره که آریا با یه بشقاب پیتزا به آن جا میره و لیلی بعد یکم حرف زدن باهاش میگه توام برو پیتزاتو بیار باهم بخوریم...

بعد از رفتن آریا، لیلی با عمو خسروش تماس می گیره تا ازش یه سوال بپرسه که او میگه من با بابات اومدم رومان دره ولی اون غیبشده...

آریا با پیتزاش از راه می رسه که لیلی درباره ماشین های تو حیاط ازش سولل می پرسه و می خواد براش سوئیچ ۲۰۶ رو ببره...

آرش به داخل یک خانه رفته است و از روی دیوار قاب عکسی که تصویر یک مرد و بچه است را نگاه می کند و بعد از آن به سمت کمدی کهآن جا است، می رود و وارد یک اتاقک دیگر می شود، او از داخل یک گاو صندوق چیز هایی که لازم دارد را بر می دارد، او زن بهرام گوررا که با دست بسته اسیر دخترش است را آن جا می بیند، به سمتش میره و دست هایش را باز می کند و همسر بهرام ازش کمک میخواد و میگه باید جلوی مردن دختری به اسم لیلی رو بگیرم که آرش از شنیدن اسم لیلی متعجب شده و می پرسه لیلی اتحاد که او تاییدمی کنه و وقتی آرش می فهمه او چاقوی گلبادی ها را هم می شناسد کلا متعجب میشه و باهاش همراه میشه...

لیلی به رومان دره رفته است و سراغ پدرش را از مرد گورشناس سراغ پدرش را می گیرد که او جواب سر بالا می دهد و لیلی هم عصبیاز آن جا می رود، او وارد خانه مرد گور شناس رفته است و سرمه دون را می بیند و ملودی که بلد است را توی ذهنش مرور می کند کهپیرمرد گور شناس از او می پرسه تو اینو از کجا بلدی که او میگه همیشه بلد بودم و گور شناس بهش میگه نخونش و شروع به تعریفماجرای فراموشی می کند و به او میگه به زودی کل دنیا تو فراموشی فرو میره و نسل گوریاب ها هم منقرض میشه و گمون می کنم پدرتاز دروازه رد شده و نمی دونم چرا سرمه دون قبل از این که به دست تو برسه، پدرت دیدتش...

گوریاب بهش میگه همیشه یه ظاهر جایی که باید ظاهر میشه، باید بگردی دنبال ظاهر، چون این نغمه تو سر توعه و همه چیز به تو بستگیداره که لیلی میگه اگر راست میگی این سرمه دون و بده به خودم که او به سمتش میره، سرمه دون و بهش میده و لیلی هم به یک خانه یمتروکه در همان اطراف می رود و با نور گوشیش آن جا را از نظر می گذراند و بیرون می رود و که یک قوطی خیلی قدیمی می بیند و مردپیشگو را به خاطر می آورد...

لیلی به سرعت به همان قهوه خانه میان راهی می رود که آن را متروکه می بیند و دوباره به سرعت رومان دره بر می گردد، لیلی بچگیش کهبا مادرش به آن جا رفته بود را برای مرد گوریاب تعریف می کند، گوریاب هم به او میگه که می شناسمتون و اون روز خوب یادمه، چونقیروانی اومد این جا و مرد، بعد هم به سمت قبر قیروانی راه می افته، لیلی به دنبال او راه می افتد و هر سوالی که ازش دارد را می پرسدولی او هیچ نمی گوید و میگه اون کتاب یک دختری که از آینده اومده بود به قیروانی داد که تو بودی، او خیلی وقت بود منتظر تو بود و کنارمی رود که لیلی او را پشت سرش می بیند...

لیلی به همراه قیروانی وارد کاخ شازده شده است که لیلی می گوید، من قبلا این جا اومده بودم و ماجرای شازده را تعریف می کند،قیروانی به او میگه این جا بخشی از دفتر کار منه و احتمالا صنم بعد از مرگم شناختتش...

لیلی هم حدس می زنه که صنم همون بی رخ، ثریا و دختر محبوبه است...

گوریاب شروع به خواندن آن چه شده است، می کند...

لیلی هیچ کدام از آن ها را باور نکرده است و می خندد اما قیروانی با جدیت محض ادامه میده و میگه بعد از اون ماجرا من زنده موندم وکتابی تو دستم بود که باید ۲۵ سال بعد می نوشتم و صنم صاربان ترجمه اش کنه، لیلی دست از خندیدن بر می دارد و جدی می شود،قیروانی از راه پیدا شده اش و این که توی ۳۹ سالگی مریض شده و فهمیده جواب تمام سوالاش تو کتاب نوبت لیلی و در ایرانه...

گوریاب هم برای اون تعریف می کنه که قیروانی گور ساکت و کند و از توش سرمه دون و درآورد و داد به همسرم تا راز گور ساکت رابفهمیم ولی او آن روز تو را اون جا دید و مرد...

قیروانی به او میگه همون روز فهمیدم که تو یک دنیای دیگه من بهرام گورم که دنبال یک چیز ممنوعه ام، به اسم اکسیر حیات، پیداش کردمولی یه دختر گلبادی ازش محافظت می کرد و خیلی زیاد شبیه تو بود...

او بهش میگه تو به خاطر نجات جهان اومدی و کلی فداکاری کردی که لیلی متعجب من اصلا حرفاتو نمی فهمم و نمیدونم نجات جهان بهمن چه ارتباطی داره که او میگه تو قبول کردی چون اگه اون جهان از بین بره، این جهان هم بین میره که لیلی عصبی میشه و میگه لازمهآب پاکی و بریزم رو دستت بهت بگم با این چرت و پرت ها نمی تونید خرم کنید تا کار هایی که می خواین و براتون انجام بدم که تمامخزعبلات تو کتاب اتفاق بیافتد و لیلی دوباره بر می گردد بالای سر قیروانی و با سنگ روی قبر می کوبد و می خندد...

نوشته خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال نوبت لیلی اولین بار در بلاگ جدول یاب. پدیدار شد.

آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 72 تاريخ : شنبه 26 شهريور 1401 ساعت: 16:17