فیلم «ابلق» ماجرای زنی به نام راحله (الناز شاکردوست) و مصائب زندگیاش است. علی؛ همسرش (هوتن شکیبا) راننده وانت است. او کاراکتر لاتی، عادتِ قلدری، کتکزنی و عشقِ کفتربازی دارد. جلال؛ شوهر خواهر علی (بهرام رادان) مسئول فروش محصولات زنان محله (زورآباد) است. این سه شخصیت، هسته مرکزی داستان را شکل دادهاند.عنصر تنش، توسط کاراکتر جلال به قصه، تزریق میشود. وی، آدم بد فیلم است. شخصیتی منفی که به راحله، نظر دارد. همچنین در طول فیلم، پی میبریم؛ همه زنان محله، از نگاه سوء او در امان نیستند.پلات داستان در این چند خط، خلاصه میشود. صدالبته؛ کار
دوربین، چرخیدن در همین حال و هوای
برزخی است؛ بدون نتیجهگیری منطقی که ذهن مخاطب را قانع کند؛ یا تحولی، رشدی، دگردیسی از شخصیت اصلی فیلم (راحله) را نشان دهد. او از دید کارگردان به انفعال و زجرکشیدن محکوم است. چون بافت و ساختار فرهنگی (جبر محیطی) احاطه و لهش، کردهاند. یک اصل را فراموش نکنیم!شخصیتی که در رُمان، درام، یا فیلمنامه در جدال با محیط، پیروز نیست؛ بیشک، نباید منفعل باشد. موتیف اصلی متن خوب، درگیری شخصیت با دنیای پیرامونی است. شاید شکست بخورد! اما این شکست؛ به معنی انفعال نیست. گاهی شکست، نوعی تولد دوباره و قهرمانی «فرامتنی» است؛ فیلم با شکست یک شخصیت به پایان میرسد. اما ناگهان، پیروزی او در ذهن مخاطب، اتفاق میافتد، اثبات میشود، تداوم مییابد.حتی «سکوت» هم به مفهوم خنثی بودن، نیست. مرزهای کلام که به سکوت میرسد؛ ناگهان، «زبان بدن-Body language » آغاز میشود. اگر به اینجا هم نرسد، خودِ سکوت، ظرفیتی بیکران دارد. باید از کارگردان ابلق پرسید؛ آیا سروده آن شاعرۀ بزرگ آلمانی را شنیدهاید؟ خانم مارگوت بیکل میگوید:«سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است/ از حرکات تاکرده/ اعتراف به عشقهای نهان/ و شگفتیهای بر زبان نیامده/ در این سکوت/ حقیقت ما نهفته است...»اتفاقاً، «سکوت» میتواند؛ فرصتی در اختیار بازیگر باشد. موقعیتی نو برای بازی با میمیک و توسعه لایههای درونی نقش به شمار میرود. بهویژه؛ بازیگر این نقش (الناز شاکردوست) استعدادِ خوبی در این زمینه دارد.متأسفانه، کارگردان نهتنها به این دستمایهها، توجهی ندارد، بلکه اشتباهی باورنکردنی هم انجام میدهد! شخصیت خود را (اگرچه گذرا) در «موقعیت دودلی» میگذارد. این کار خسارتی جبرانناپذیر، است.ابلق، سوای نکات محتوایی از لحاظ تکنیکی نیز، ضعفهای عجیبوغریبی دارد! استفاده از دوربین، شکلی معکوس، یا حتی اشتباه به خود میگیرد. این نکته، بسیار سؤالبرانگیز است! آغاز فیلم، به یک «مقدمه سینمایی» شبیه است؛ مثل رُمانهای کلاسیک که گویی بدون مقدمه، آغاز نخواهند شد! انگار کارگردان، پیشپرده یا آنونسی را در اول فیلم خود، قرار داده است. این کار صرفاً برای معرفی «جغرافیای زورآباد» است. او در ابتدای فیلمش از «تدوین شتابنده»، نماهای کوتاه، پن شلاقی (Swish Pan) ریتم سرعتی، برش ضربتی (Smash Cut) و... استفاده میکند. لحن از همان آغاز، تبلیغی است. اما دلیل این تبلیغ چیست؟میگوید؛ این آدمها بدبخت هستند؟ یا در این جغرافیایی ایزوله به نابودی و زوال محکوماند؟ بهراستی این مسئله، نهتنها تبلیغ ندارد، تأسف هم دارد. نوعی تحقیر شخصیتهای داستانی است.فیلم، مشکل «نمای معرف-Establishing shot» دارد. بعضی مبانی، الفبای سینما هستند. نمیتوان آنها را نادیده گرفت. نمای مُعرِف؛ همان سکانس آغازین است. مکان، زمان، حال و هوای فیلم، رابطه بین افراد، اشیاء و... را معرفی میکند. بسیاری از بزرگان سینما با یک نمای عریض (Wide) آن را نشان میدهند. این تکنیک، بهترین آغاز، برای فیلمی همچون ابلق است. یک نمای بزرگ از محله (زورآباد)، سپس کات و در نمای بعدی، دوربین به داخل خانه برود، شخصیتهای اصلی (راحله و علی) را معرفی کند.این کار، پیشبرد فیلم در «زمان دراماتیک» است. اما، کاری که کارگردان انجام میدهد، پیشبرد فیلم در «زمان فیزیکی» است. زمان فیزیکی همان لحظههای واقعی است؛ ثانیههایی که با عقربههای ساعت مچی ما در صندلی سینما، جلو میرود. او زمان واقعی فیلم را با چیدن نماهای پُرآب و رنگ، پُر میکند! شرایط درباره سه تکنیک مورداستفاده دیگر؛ «نمای هوایی»، «نمای سرپایین» و «دوربین روی دست» هم از همین اشتباهها، حکایت دارد.
نرگس آبیار، پس از ساخت چهار فیلم به زبان پختهای رسیده است. این زبان، در روایت، راحت است. اما، به مبانی و اصول سینمایی، پایبند نیست. بنابراین، زبانی تخت، تکبعدی و گاهی «مندرآوردی» است.این تکبعدی شدن، سه دلیل دارد. اول؛ کارگردان، به دستور زبان سینما، توجه چندانی ندارد، دوم، معنی و فلسفه وجودی نما را درک نمیکند، سوم، بیشتر از هر چیزی «کیفی»، «عشقی» یا «میلی» به نما، فکر میکند. بنابراین، خیلی سلیقهای، تصویر میگیرد.برای مثال، کارگردان، شیفتگی زیادی به نماهای هوایی (Aerial Shot) دارد. این نوع نما در فیلم قبلی (شبی که ماه کامل شد) ماهرانه، استفاده شد. اما در فیلم جدید چطور؟ آیا میتواند معنی خاصی بدهد؟نمای هوایی، بهشدت در فیلمسازی جذاب است. تکنولوژیهای جدید، دستیابی به نمای هوایی را آسان کردهاند. قبلاً با دوربین و تجهیزاتی که به هلیکوپتر، هواپیما، یا بالن بسته میشد، انجام میگرفت. بااینحال، بحث بر سر مفهومی است که این نما به مخاطبش میدهد. دوربین از بالا به سوژه نگاه میکند. میخواهد؛ تصویری کلی را نشان دهد، یا فضای داستان را گسترده ببیند. درحالیکه، تم داستانی محدود و در جغرافیایی بسته، میگذرد.شدیدتر از آن، «نمای سرپایین» است. این نما در سکانس داخلی فیلم ابلق، نقش «سنتز» به خود میگیرد. راحله در این سکانس، مشغول شوخی و بازی با دختربچه خود است. همسرش (علی) وارد میشود. قبلاً او را کتک زده است. حالا برای مِنتکِشی و آشتی، آمده است.دیالوگهایی (بهشدت ضعیف) ردوبدل میشود. بعد علی، سرش را روی زمین میگذارد؛ درست در لحظهای که راحله، قطره بتامتازون را در گوش او می آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 31 شهريور 1401 ساعت: 11:17