۲۳ دی ۱۳۷۷ با مرگ مترجمی پرکار رقم خورد که بسیاری از
ترجمههایش همچنان بیرقیب و باارزش هستند؛
محمد قاضی یکی از مترجمان و نویسندگان برجسته در حوزهی ادبیات است که برخی از اهالی ادب از او به عنوان «
پدر ترجمهی
ایران» یاد میکنند.
این مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی بود که کتابهای متعددی را عمدتا از فرانسه به فارسی ترجمه کرد. در این مطلب نگاهی به
زندگینامه و آثار ترجمهشدهی توسط این مترجم توانمند انداختهایم.
زندگینامهی محمد قاضی
محمد قاضی ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد استان آذربایجان غربی ایران به دنیا آمد. پدر او میرزاعبدالخالق قاضی، امام جمعهی مهاباد بود.
محمد قاضی در کتاب «خاطرات یک مترجم» میگوید: «پدرم اول پسری به نام محمد داشت که درگذشت. سپس صاحب یک دختر شد که او نیز مرد. او به نام «محمد» علاقه داشت و از این رو مرا محمد ثانی (محمد دوم) نامید. اما پدرم دست از تلاش برنداشت و دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام او را هم محمد گذاشت. این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم.»
دوران کودکی این مترجم کُرد، بسیار غمانگیز و سخت بود. پدرش در سن ششسالگی فوت کرد و مادرش پس از مدتی دوباره ازدواج کرد. پسازآن قاضی حوادث دلخراش بسیاری در دوران کودکیاش که مصادف با جنگ جهانی اول و سالهای پس از آن بود را پشت سر گذاشت. درواقع تجربیاتش از دوران سخت کودکیاش، او را برای تبدیلشدن به یک مرد خود ساخته و مستقل آماده کرد.
محمد قاضی سال ۱۳۰۸ به تهران مهاجرت کرد و بعد از گرفتن دیپلم ادبی و طی سالهای تحصیل، توانست مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه تهران دریافت کند.
در اوایل دههی ۱۳۲۰، قاضی با ترجمهی کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو اولین گام را در مسیر ترجمه برداشت. او سال ۱۳۲۹ با ترجمهی کتاب جزیره پنگوئنها اثر آناتول فرانس، سبک خود را در ترجمه تثبیت کرد؛ درواقع قاضی پس از ترجمه این اثر به سادگی و شیوایی در نوشتن معروف شد.
او سال ۱۳۵۴ برای معالجهی سرطان به آلمان اعزام شد؛ زمانی که به او گفتند سرطان گلو دارد و باید موافقتش با عمل را در عرض ۲۴ ساعت تایید کند و او در جواب گفت که فورا فرم را امضا خواهد کرد. پزشکش از این حرکتش بسیار متعجب شد و یادآوری کرد که این عمل به احتمال زیاد منجر به از دست دادن تکلمش میشود و باید به خودش زمان بدهد تا تصمیم قطعی برای این کار بگیرد. قاضی باوجود این ریسک بازهم اصرار داشت که به این زمان نیاز ندارد. او دراینباره گفت: «من هیچ نیازی به گلویی که نمیتوانم از آن استفاده کنم، ندارم.»
محمد قاضی ۲۳ دیماه ۱۳۷۷ بر اثر ابتلا به سرطان حنجره دار فانی را وداع گفت و در زادگاهش مهاباد به خاک سپرده شد.
آثار ترجمه شده توسط محمد قاضی
قاضی سال ۱۳۳۷ برندهی جایزهی بهترین مترجم سال شد که توسط دانشگاه تهران برای ترجمهی عالی کتاب دن کیشوت اثر میگل سروانتس اعطا شد. او به مدت ۵۰ سال بی وقفه ترجمه کرد که حاصل آن ترجمهی ۶۸ کتاب به فارسی است که بیشتر هم به زبان فرانسه بود.
محمد قاضی به خاطر شوخطبعی که در عرصههای اجتماعی گسترش میداد، شهرت داشت. او آثار نویسندگان مشهوری مثل مارک تواین، رولان، نیکوس کازانتزاکیس، ایلیا ارنبورگ، داستایوفسکی، فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، میگل د سروانتس، اچ جی اندرسن و بسیاری دیگر از نویسندگان برجسته را ترجمه کرده است. تعداد زیادی از ترجمههای او بیش از ده بار تجدید چاپ شده است. او همچنین در راستای اعتلای زبان مادریاش چند کتاب مهم را ترجمه کرد که از این بین میتوان به کتاب «صلاحالدین ایوبی» نوشته آلبر شاندور و کتاب «کرد و کردستان» اثر واسیلی نیکیتین اشاره کرد. محمد قاضی زندگینامه ی خود را در قالب کتاب «خاطرات یک مترجم» به رشتهی تحریر درآورد؛ در این کتاب با همان لحن دلنشین و بذلهگوی خود خاطراتی از کودکی تا سن ۵۷ سالگی خود را بازگو کرده است.
محمد قاضی در مصاحبهای دربارهی حفظ لحن نویسنده در ترجمه میگوید: « نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگیهای روحی و فکری و اخلاقیشان باهم فرق میکند. نیکوس کازانتساکیس نویسندهی یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذلهگو و خوشطبع و خوشبیان. رومن رولان نویسندهی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است شیرینزبان ولی همیشه در گفتههایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمیکرده است. نویسندهای مانند سنت اگزوپری (نویسندهی شازده کوچولو) طبعی حساس و شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است. این ویژگیهای روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بیشک در نوشتههای آنان بازتاب مییابد.»
در ادامهی مطلب چند کتاب داستانی که توسط محمد قاضی به فارسی برگردانده شده است را به اختصار معرفی کردهایم:
۱. در نبردی مشکوک
کتاب «در نبردی مشکوک» با عنوان انگلیسی «in Dubious Battle» رمانی کلاسیک از نویسندهی آمریکایی، جان اشتاینبک است که سال ۱۹۳۶ منتشر و توسط محمد قاضی به فارسی ترجمه شد. این کتاب هم با پرداختن به مضامینی مشابه به استثمار فقرای روستایی مانند رمان پرصلابت و نیرومندش به نام «خوشههای خشم»، یکی از آثار بزرگ اشتاینبک به شمار میرود.
قاضی دربارهی این اثر میگوید: «باری، خواندن این داستان شیرین و آموزنده را به همه توصیه میکنم، داستانی که تا آخرین صفحه آن خواننده همچنان چشم به راه است و از خود میپرسد که بهراستی در این نبرد هیجانانگیز پیروزی با کیست، داستانی که انسان را به یاد شعر فردوسی دربارهی نبرد رستم و اسفندیار میاندازد که: ببینیم تا اسب اسفندیار سوی آخور آید همی بی سوار و یا باره رستم جنگجوی به ایران نهد بی خداوند روی؟ و اگر فردای آن جنگ پیروزی رستم مظهر ملت را در برابر اسفندیار متفرعن و مظهر حکومت در پی داشت در این نبرد نیز فردایی خواهد آمد که پیروزی کار بر سرمایه و عدل بر ظلم را به همراه داشته باشد. به امید آن روز!»
این رمان در باغهای سیب روستایی در کالیفرنیا اتفاق میافتد، داستا آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید...
ما را در سایت آموزش آشپزی و مطالب جالب جدید دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : موزیک دان ash بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 1:09